صفحات

صفحات

۱۳۸۸ بهمن ۲۲, پنجشنبه

کار من تمام شد



پس از تعطیل کردن حسینیه توسط ساواک و متوقف شدن همه برنامه هایی که شریعتی برای حال و آینده این موسسه تدارک دیده بود، او نامه یی به همسرش خانم دکتر پوران شریعت رضوی که با فرزندان در مشهد زندگی می کرد، نوشت و احساس خود را از این واقعه بیان کرد. پیداست در این نامه که جنبه خصوصی و شخصی داشته وی احساس واقعی خود را بیان کرده است؛

پوران عزیزم،

بالاخره شد آنچه که می باید می شد، ولی هیچ فکر نمی کردم به این دیری و به این خوبی، خدا را می بینم، حس می کنم، به روشنی و صراحتی که حضور خودم را و گرمی و نور خورشید را و روشنی برق ناگهانی در ظلمت غلیظ و عام شب را و سوزش آتش را و عطر گل را و عشق را و… خدا را، خود خدا را… دست هایش را به روی شانه ام لمس می کنمش که، به نشانه حمایت و لطف گذاشته است و در برابر این همه دشمنی ها و خطر ها و زشتی ها و خیانت ها و دروغ ها و پستی ها و بی رحمی ها و بی شرمی های… طلا و تیغ و تسبیح و همسازی همیشگی استبداد و استحمار. پوران نمی دانی که چه کرده است، نمی بینی که چه کرد؟ چه می کند؟ در زیر باران رحمتش تنها ایستاده ام و از شدت نمی توانم نفس برآورم، عجیب این خدا مهربان است و فهمیده و بازیگر، می بینم که جبر عقیده و حق پرستی مرا در برابر قوی ترین جبهه های خطرناک قرار داده است و با همه درافتاده ام و در عین حال هیچ سلاحی در دست و هیچ سرمایه یی و پایگاهی و صنفی و قدرتی در اختیار ندارم و با این همه نابرابری، موفقیت مطلق با من بوده است، البته خدا هم معجزه می کند، با وسیله و سبب می کند، وسیله کوبیدن این دشمنان قوی و همدست چه بوده است؟ در یک کلمه، خود همین دشمنان قوی و همدست، خود همین غرور و قدرتمندی و رسوایی.

همدستی شان، تنها وسایل و امکاناتی بوده است که خدا به من ارزانی داشته است. این چیره دستان در حمله ناگهانی و بی رحمانه و هوشیارانه و همدستانه و با سازو برگ شان، به من بی دست و پای بی هوش و حواس و تنبل و تنهای بی عرضه یی که از عهده سرپرستی زن و بچه اش عاجز است، شکست بخورند و رسوا شوند، خوشبختانه همه چیز روشن شد و همه کس نیز شدند، هم روشنفکر، هم بازاری، هم دولت و هم روحانیت، یک نقطه سوال، یک کلمه ابهام بر جای نماند. از طرفی راه هم باز شد و این آبی که در چاه مانده بود، در زیر زمین انبار شده بود، در یک استخر، در سرچشمه شده بود، جاری شد، کار تمام شد، کار من تمام شد…

چه خوب است آفریدگار خویش بودن ! اما … آسان نیست - از دکتر علی شریعتی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر