امام خمینی در هنگام ورود به ایران در بهشت زهرا چنین گفت:
اصل رژيم سلطنتي، خلاف قانون، قواعد عقلي و حقوق بشر
... ملت ما چه ميگفتند كه مستحق اين عقوبات شدند؟
ملت ما يك مطلبش اين بود كه: اين سلطنت پهلوي از اول كه پايهگذاري شد، برخلاف قوانين بود
آنهايي كه در سن من هستند، ميدانند و ديدهاند كه مجلس موسسان كه تاسيس شد، با سرنيزه تاسيس شد، ملت هيچ دخالت نداشت در مجلس موسسان. مجلس موسسان را با زور سرنيزه تاسيس كردند و با زور، وكلاي آن را وادار كردند به اينكه به رضاشاه رأي سلطنت بدهند. پس اين سلطنت از اول يك امر باطلي بود، بلكه اصل رژيم سلطنتي از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلي است و خلاف حقوق بشر است. براي اينكه ما فرض ميكنيم كه يك ملتي تمامشان رأي دادند كه يك نفري سلطان باشد، بسيار خوب، اينها از باب اينكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رأي آنها براي آنها قابل عمل است لكن اگر چنانچه يك ملتي رأي دادند (ولو تمامشان) به اينكه اعقاب اين سلطان هم سلطان باشد، اين به چه حقي ملت پنجاه سال پيش از اين، سرنوشت ملت بعد را معين ميكند؟ سرنوشت هر ملتي به دست خودش است.
ما در زمان سابق، فرض بفرماييد كه زمان اول قاجاريه نبوديم. اگر فرض كنيم كه سلطنت قاجاريه به واسطه يك رفراندمي تحقق پيدا كرد و همه ملت هم ما فرض كنيم كه رأي مثبت دادند، اما رأي مثبت دادند بر آغامحمدخان قجر و آن سلاطيني كه بعدها ميآيند. در زماني كه ما بوديم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هيچ يك از ما زمان آغامحمدخان را ادراك نكرده، آن اجداد ما كه رأي دادند براي سلطنت قاجاريه، به چه حقي رأي دادند كه زمان ما احمدشاه سلطان باشد؟ سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پيش از اين، صد و پنجاه سال پيش از اين، يك ملتي بوده، يك سرنوشتي داشته است و اختياري داشته، ولي او اختيار ماها را نداشته است كه يك سلطاني را بر ما مسلط كند.ما فرض ميكنيم كه اين سلطنت پهلوي، اول كه تاسيس شد، به اختيار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختيار مردم تاسيس كردند و اين اسباب اين ميشود كه برفرض اين كه اين امر باطل صحيح باشد، فقط رضاخان سلطان باشد آن هم برآن اشخاصي كه در آن زمان بودند و اما محمدرضا سلطان باشد براين جمعيتي كه الان بيشترشان، بلكه الا بعض قليلي از آنها ادراك آن وقت را نكردهاند، چه حقي داشتند ملت در آن زمان سرنوشتما را در اين زمان معين كنند؟ بنابراين سلطنت محمدرضا اولاً كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنيزه تاسيس شده بود مجلس، غيرقانوني است، پس سلطنت محمدرضا هم غيرقانوني است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنيم كه قانوني بوده، چه حقي آنها داشتند كه براي ما سرنوشت معين كنند؟ هر كسي سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهاي ما ولي ما هستند؟ مگر آن اشخاصي كه در صد سال پيش از اين، هشتاد سال پيش از اين بودند، ميتوانند سرنوشت يك ملتي را كه بعدها وجود پيدا ميكنند، آنها تعيين بكنند؟ اين هم يك دليل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانوني نيست.
علاوه بر اين، اين سلطنتي كه در آن وقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنيم كه صحيح بوده است، اين ملتي كه سرنوشت خودش با خودش بايد باشد، در اين زمان ميگويد كه ما نميخواهيم اين سلطان را. وقتي كه اينها رأي دادند به اينكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضا شاه را، رژيم سلطنتي را نميخواهيم، سرنوشت اينها با خودشان است. اين هم يك راه است از براي اينكه سلطنت او باطل است.غيرقانوني بودن شاه، مجلس و دولت منبعث از آن حالا ميآييم سراغ دولتهايي كه ناشي شده از سلطنت محمدرضا و مجلسهايي كه ما داريم. در تمام طول مشروطيت الا بعضي از زمانها آن هم نسبت به بعض از وكلا، مردم دخالت نداشتند در تعيين وكلا. شما الان اطلاع داريد كه در اين مجلسي كه حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ايران هستيد، شما ملتي هستيد كه در تهران سكني داريد، من از شما مردم تهران سئوال ميكنم كه: آيا اين وكلايي كه در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا، شما اطلاع داشتيد كه اينها را خودتان تعيين كنيد؟ اكثر اين مردم ميشناسند اين افرادي را كه به عنوان مجلس و به عنوان وكيل مجلس سنا يا مجلس شورا در مجلس هستند؟ يا اين هم با زور تعيين شده بدون اطلاع مردم؟ مجلسي كه بدون اطلاع مردم است و بدون رضايت مردم است، اين مجلس، مجلس غيرقانوني است. بنابراين اينهايي كه در مجلس نشستهاند و مال ملت را گرفتهاند به عنوان اينكه حقوق هر ـ فرض كنيد كه ـ وكيلي اينقدر است، اين حقوق را حق نداشتند بگيرند و ضامن هستند. آنهايي هم كه در مجلس سنا هستند، آنها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتي كه ناشي ميشود از يك شاهي كه خودش و پدرش غيرقانوني است، خودش علاوه بر او غيرقانوني است، وكلايي كه تعيين كرده است غيرقانوني است، دولتي كه از همچو مجلسي و همچو سلطاني انشاء بشود، اين دولت غيرقانوني است.
اين ملت حرفي را كه داشتند در زمان محمدرضا خان، ميگفتند كه: «اين سلطنت را ما نميخواهيم و سرنوشت ما با خودماست» در حالا هم ميگويند كه: «ما اين وكلا را غير قانوني ميدانيم، اين مجلس سنا را غيرقانوني ميدانيم، اين دولت را غيرقانوني ميدانيم.» آيا كسي كه خودش از ناحيه مجلس، از ناحيه مجلس سنا، از ناحيه شاه منصوب است و همه آنها غيرقانوني هستند، ميشود كه قانوني باشد؟ ما ميگوييم كه: شما غيرقانوني هستيد بايد برويد.ما اعلام ميكنيم كه الان دولتي كه به اسم دولت قانوني خودش را معرفي ميكند، حتي خودش قبول ندارد كه قانوني است.خودش تا چند سال پيش از اين، تا آن وقتي كه دستش نيامده بود اين وزارت، قبول داشت كه غيرقانوني است، حالا چه شده است كه ميگويد من قانوني هستم؟
اين مجلس غيرقانوني است. از خود وكلا بپرسيد كه: «آيا شما را ملت تعيين كرده است؟» هر كدام ادعا كردند كه ملت تعيين كرده است، ما دستشان را ميدهيم دست يك نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابيهاش، در حوزه انتخابيهاش از مردم سئوال ميكنيم كه: «اين آقا آيا وكيل شما هست؟
......
من دولت تعيين ميكنم، من تو دهن اين دولت ميزنم، من دولت تعيين ميكنم، من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين ميكنم، من به واسطه اينكه ملت مرا قبول دارد، (تكبير حضار) اين آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقايش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمريكا از اين پشتيباني كرده و فرستاده به ارتش دستور داده كه از او پشتيباني بكنيد، انگليس هم از اين پشتيباني كرده و گفته است كه بايد از اين پشتيباني بكنيد. يك نفر آدمي كه نه ملت قبولش دارد نه هيچ يك از طبقات ملت از هرجا بگوييد قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند كه ميآورند توي خيابانها، از خودشان هست اين اشرار، فرياد هم ميكنند، از اين حرفها هم ميزنند، لكن ملت اين است، اين ملت است (اشاره به حضار). ميگويد كه: «در يك مملكت كه دوتا دولت نميشود.» خوب واضح است اين، يك مملكت دوتا دولت ندارد، لكن دولت غيرقانوني بايد برود. تو غير قانوني هستي، دولتي كه ما ميگوييم، دولتي است كه متكي به آراء ملت است، متكي به حكم خداست. تو بايد يا خدا را انكار كني يا ملت را. -(صحيفه نور، ج 4، ص 281ـ287 به نقل از سایت روز نامه اطلاعات)
آنهايي كه در سن من هستند، ميدانند و ديدهاند كه مجلس موسسان كه تاسيس شد، با سرنيزه تاسيس شد، ملت هيچ دخالت نداشت در مجلس موسسان. مجلس موسسان را با زور سرنيزه تاسيس كردند و با زور، وكلاي آن را وادار كردند به اينكه به رضاشاه رأي سلطنت بدهند. پس اين سلطنت از اول يك امر باطلي بود، بلكه اصل رژيم سلطنتي از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلي است و خلاف حقوق بشر است. براي اينكه ما فرض ميكنيم كه يك ملتي تمامشان رأي دادند كه يك نفري سلطان باشد، بسيار خوب، اينها از باب اينكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رأي آنها براي آنها قابل عمل است لكن اگر چنانچه يك ملتي رأي دادند (ولو تمامشان) به اينكه اعقاب اين سلطان هم سلطان باشد، اين به چه حقي ملت پنجاه سال پيش از اين، سرنوشت ملت بعد را معين ميكند؟ سرنوشت هر ملتي به دست خودش است.
ما در زمان سابق، فرض بفرماييد كه زمان اول قاجاريه نبوديم. اگر فرض كنيم كه سلطنت قاجاريه به واسطه يك رفراندمي تحقق پيدا كرد و همه ملت هم ما فرض كنيم كه رأي مثبت دادند، اما رأي مثبت دادند بر آغامحمدخان قجر و آن سلاطيني كه بعدها ميآيند. در زماني كه ما بوديم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هيچ يك از ما زمان آغامحمدخان را ادراك نكرده، آن اجداد ما كه رأي دادند براي سلطنت قاجاريه، به چه حقي رأي دادند كه زمان ما احمدشاه سلطان باشد؟ سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پيش از اين، صد و پنجاه سال پيش از اين، يك ملتي بوده، يك سرنوشتي داشته است و اختياري داشته، ولي او اختيار ماها را نداشته است كه يك سلطاني را بر ما مسلط كند.ما فرض ميكنيم كه اين سلطنت پهلوي، اول كه تاسيس شد، به اختيار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختيار مردم تاسيس كردند و اين اسباب اين ميشود كه برفرض اين كه اين امر باطل صحيح باشد، فقط رضاخان سلطان باشد آن هم برآن اشخاصي كه در آن زمان بودند و اما محمدرضا سلطان باشد براين جمعيتي كه الان بيشترشان، بلكه الا بعض قليلي از آنها ادراك آن وقت را نكردهاند، چه حقي داشتند ملت در آن زمان سرنوشتما را در اين زمان معين كنند؟ بنابراين سلطنت محمدرضا اولاً كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنيزه تاسيس شده بود مجلس، غيرقانوني است، پس سلطنت محمدرضا هم غيرقانوني است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنيم كه قانوني بوده، چه حقي آنها داشتند كه براي ما سرنوشت معين كنند؟ هر كسي سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهاي ما ولي ما هستند؟ مگر آن اشخاصي كه در صد سال پيش از اين، هشتاد سال پيش از اين بودند، ميتوانند سرنوشت يك ملتي را كه بعدها وجود پيدا ميكنند، آنها تعيين بكنند؟ اين هم يك دليل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانوني نيست.
علاوه بر اين، اين سلطنتي كه در آن وقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنيم كه صحيح بوده است، اين ملتي كه سرنوشت خودش با خودش بايد باشد، در اين زمان ميگويد كه ما نميخواهيم اين سلطان را. وقتي كه اينها رأي دادند به اينكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضا شاه را، رژيم سلطنتي را نميخواهيم، سرنوشت اينها با خودشان است. اين هم يك راه است از براي اينكه سلطنت او باطل است.غيرقانوني بودن شاه، مجلس و دولت منبعث از آن حالا ميآييم سراغ دولتهايي كه ناشي شده از سلطنت محمدرضا و مجلسهايي كه ما داريم. در تمام طول مشروطيت الا بعضي از زمانها آن هم نسبت به بعض از وكلا، مردم دخالت نداشتند در تعيين وكلا. شما الان اطلاع داريد كه در اين مجلسي كه حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ايران هستيد، شما ملتي هستيد كه در تهران سكني داريد، من از شما مردم تهران سئوال ميكنم كه: آيا اين وكلايي كه در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا، شما اطلاع داشتيد كه اينها را خودتان تعيين كنيد؟ اكثر اين مردم ميشناسند اين افرادي را كه به عنوان مجلس و به عنوان وكيل مجلس سنا يا مجلس شورا در مجلس هستند؟ يا اين هم با زور تعيين شده بدون اطلاع مردم؟ مجلسي كه بدون اطلاع مردم است و بدون رضايت مردم است، اين مجلس، مجلس غيرقانوني است. بنابراين اينهايي كه در مجلس نشستهاند و مال ملت را گرفتهاند به عنوان اينكه حقوق هر ـ فرض كنيد كه ـ وكيلي اينقدر است، اين حقوق را حق نداشتند بگيرند و ضامن هستند. آنهايي هم كه در مجلس سنا هستند، آنها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتي كه ناشي ميشود از يك شاهي كه خودش و پدرش غيرقانوني است، خودش علاوه بر او غيرقانوني است، وكلايي كه تعيين كرده است غيرقانوني است، دولتي كه از همچو مجلسي و همچو سلطاني انشاء بشود، اين دولت غيرقانوني است.
اين ملت حرفي را كه داشتند در زمان محمدرضا خان، ميگفتند كه: «اين سلطنت را ما نميخواهيم و سرنوشت ما با خودماست» در حالا هم ميگويند كه: «ما اين وكلا را غير قانوني ميدانيم، اين مجلس سنا را غيرقانوني ميدانيم، اين دولت را غيرقانوني ميدانيم.» آيا كسي كه خودش از ناحيه مجلس، از ناحيه مجلس سنا، از ناحيه شاه منصوب است و همه آنها غيرقانوني هستند، ميشود كه قانوني باشد؟ ما ميگوييم كه: شما غيرقانوني هستيد بايد برويد.ما اعلام ميكنيم كه الان دولتي كه به اسم دولت قانوني خودش را معرفي ميكند، حتي خودش قبول ندارد كه قانوني است.خودش تا چند سال پيش از اين، تا آن وقتي كه دستش نيامده بود اين وزارت، قبول داشت كه غيرقانوني است، حالا چه شده است كه ميگويد من قانوني هستم؟
اين مجلس غيرقانوني است. از خود وكلا بپرسيد كه: «آيا شما را ملت تعيين كرده است؟» هر كدام ادعا كردند كه ملت تعيين كرده است، ما دستشان را ميدهيم دست يك نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابيهاش، در حوزه انتخابيهاش از مردم سئوال ميكنيم كه: «اين آقا آيا وكيل شما هست؟
......
من دولت تعيين ميكنم، من تو دهن اين دولت ميزنم، من دولت تعيين ميكنم، من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين ميكنم، من به واسطه اينكه ملت مرا قبول دارد، (تكبير حضار) اين آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقايش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمريكا از اين پشتيباني كرده و فرستاده به ارتش دستور داده كه از او پشتيباني بكنيد، انگليس هم از اين پشتيباني كرده و گفته است كه بايد از اين پشتيباني بكنيد. يك نفر آدمي كه نه ملت قبولش دارد نه هيچ يك از طبقات ملت از هرجا بگوييد قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند كه ميآورند توي خيابانها، از خودشان هست اين اشرار، فرياد هم ميكنند، از اين حرفها هم ميزنند، لكن ملت اين است، اين ملت است (اشاره به حضار). ميگويد كه: «در يك مملكت كه دوتا دولت نميشود.» خوب واضح است اين، يك مملكت دوتا دولت ندارد، لكن دولت غيرقانوني بايد برود. تو غير قانوني هستي، دولتي كه ما ميگوييم، دولتي است كه متكي به آراء ملت است، متكي به حكم خداست. تو بايد يا خدا را انكار كني يا ملت را. -(صحيفه نور، ج 4، ص 281ـ287 به نقل از سایت روز نامه اطلاعات)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر