صفحات

صفحات

۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

چوپان وگوسفندانش(2)

روزی از روزها که گوسفندان در دشت وصحرا مشغول چراع بودند وچوپان نیز در زیر سایه درختچه ای در حال چرت زدن وسگهای گله هم مشغول بازی گوشی، اهوئی از دامنه یک کوه بلند به پائین می اید واز غفلت چوپان وسگهایش استفاده میکند و به میان گله میزند ناگهان ول وله ای در میان گوسفندان به پاه میخیزد هر کس یچیزی میگوید

یکی میگه وای خدای من چه بز خشکلی یکی دیگه میگه عجب هیکلی چه اندام زیبائی وان یکی وای چه سیمائی چه چشم های قشنگی خلاصه پس از تمجید وتعرفهای بسیار یکی از گوسفندان از او سئوالی میکنه بگو خشکله ببینم از کدوم گله ای چوپانتان کیست؟
اهو پوزخندی میزنه ومیگه گله ،چوپان منظورتون ونمیفهمم

در این میان گوسفند دیگری میپرسد چگونه توانستی از غفلت چوپان و سگهاش از گله جدا بشی و به میان ما بیائی، از اینکه بعداً تنبیه بشی نترسیدی

اهو جواب میده، ای بابا کجای کارید ما اهوها از دسته گروههائی هستیم که هر گز زیر بار حیوانات دو پاه وخودخواهی که اسم خودشونو گذاشتن انسان نرفتیم وهمیشه ازاد زیستیم،هروقت بخواهیم به چراع میریم یا هر وقت تشنه مان بشه اب میخوریم خلاصه تو زندگیمون مستقل بودیم و زیر بار زور نرفتیم

باز ول وله ای در میان گوسفندان میفته عجب، مگه میشه، امکان نداره،بدون چوپان مگه میشه زنده موند

بگو ببینم مگه میشه بدون چوپان زندگی کرد؟

اهو در جوابشان میگه بله که میشه اتفاقاً نمیدونید چه کیفی داره ازادی من که حاضر نیستم برای نیم روز هم شده مثل شماها زندگی کنم،واسه چی اختیارمو بدم بدست کس دیگه ای

گوسفندی سوال میکنه: ایا شما رو خطری تهدید نمیکنه مثلاً حیوانات درنده مانند گرگها؟

اهو: خب دروغ چرا از این اینجور خطرات همیشه ما را تهدید میکرده مخصوصاً از سوی همین ادمها ی دوپاه اکنون بزرگترین دشمن ما همین ادمها هستند همین چند روز پیش مادر یکی از دوستام که باردار هم بود به ضرب گلوله یکی از همین ادمای سنگدل کشته شد ولی بازم با همه این خطراتی که ما را تهدید میکنه اینجور زندگی را ترجیع میدیم تا بخواهیم مطیع یکی دیگه باشیم و او واسمون تصمیم بگیره چه بکنیم وچه نکنیم

خلاصه همکاره ما باشه

در این میان بود که کم کم توجه سگها به وجود یک غریبه در میان گله جلب شد میشه گفت که یجورائی بو کشیده بودن، اهو تا دید سگها پارس کنان دارن وارد گله میشن تند وچابک قراروبر فرارترجیع داد و به سوی کوه دوید

بعد از رفتن اهوی زیبا وجذاب گوسفندان برای مدتی ساکت وارام به فکر فرو رفتند ............










هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر