صفحات

صفحات

۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

علی تنهاست

اشتباه بسیاری از روشنفکران بخصوص در کشورهای راکد اینست که میپندارند با علم وتکنیک جدید میتوان جامعه مترقی وازاد داشت،در صورتیکه بینائی واگاهی ودانش اعتقادی وایدوئولوژیک است که جامعه ای را حیات وحرکت وقدرت می بخشد.وارد کردن علم وصنعت در یک اجتماع بی ایمان وبی ایدئولوژی مشخص همچون فروکردن درختهای بزرگ ومیوه داراست درزمین نامناسب.اما در عین حال انچه راکه مافاقد انیم ایمان وقدرت ایمان نیست،بلکه عدم معرفت درست ومنطقی وعلمی بمسائلی است که بدان ایمان داریم.
یکی از بزرگترین مسائلی که در تاریخ وجامعه ی ما مطرح می باشد اسلام وتشیع می باشد که بسیاری از ما بدان معتقدیم،اما انرا بدرستی نمی شناسیم.به مذهبی ایمان داریم که اشنائی درست ومنطقی از ان نداریم،مثلاً به علی بعنوان یک امام،یک مردبزرگ،یک ابرمردحقیقی،به عنوان کسی که همه احساسها وتقدسها وتحلیلهای ما رابخود اختصاص داده اعتقاد داریم وهمیشه در طول تاریخ،بعد از اسلام،ملت ما افتخار ستایش او راداشته است.اما متاسفانه انچنان که باید وشاید اورانشناخته است،زیرا بیشتربه ستایش اوپرداخته است نه شناختن او.از اینروست که امروزباید بیشتربه سخنی گوش دهیم که علی رابعنوان یک انسان بزرگ،یک رهبر،یک امام ویک سرمشق می شناساند.
در تاریخ اسلام ستایش وتجلیل از علی شاید به اندازهٔ لازم شده باشد بطوریکه ما بتوانیم کتابخانه های بزرگی از اشعار ومقالاتی که در کرامات ومناقب علی سروده ویانوشته شده ودر تجلیل از مقام وعظمت اودر پیشگاه خدا است ترتیب دهیم.اما متاسفانه وقتی دانشجوی من در این زمان ودر این مملکت که کشور علی است ازمن می پرسد که برای شناختن علی چه کتابی بخوانم؟وبرای اینکه سخنان ونظریات وافکار واعمال اوراخوب بفهمم به چه متونی مراجعه کنم؟من جواب درستی ندارم که به او بدهم.این گله ایست که من نه تنها به نمایندگی معلمین.........بلکه به نمایندگی همه مردم از دانشمندان خودمان دارم که:
شما،برای شناساندن درست علی به ملتش،به این مردم شیفته ای که با همه حیاتشان،ایمانشان وخونشان در راه علی وبرای علی مبارزه کرده اند،چه کرده اید؟
ملت ومردم ما در این راه کوتاهی نکرده انداما دانشمندان ومحققین ما که وظیفه انها معرفی علی بود کوتاهی نمودند.یک ایرانی نیمه تحصیلکرده نیمه کتابخوان ونیمه دانشمند باید بهتر از هرکس دیگر علی را بشناساند ومعرفی کند واگر محققی در دنیا خواسته باشد به جامعه ای برود که علی رابشناسد،ان جامعه باید ایران باشد،همچنین اگر بخواهد به کتابخانه ای مراجعه کند تا اثری درباره او مطالعه نماید قاعدتاً میبایست به کتابخانه های ما بیاید واثار دانشمندان ما را انتخاب کند.
ملت ما همواره چنانچه که باید به ستایش علی وفرزندانش وبزرگداشت انها پرداخته است،اما به عنوان یک  عضو این جامعه باید از دانشمندان وفضلا وعلمای خودمان سئوال کنیم که:
چرا علی رادرست بما نشناساندند؟
در مقدمه کتاب "حجربن عدی" "حقیقتی"رانوشته بودم که گفتند مصلحت نیست!
نوشته بودم اگر دانشجوئی بخواهد دربارهٔ "بتهوون"که یک موسیقیدان المانی است ودر خود اروپاه همه سبک موزیک او را نمی پسندند مطالعه کند وبدین منظور از من راهنمائی بخواهد،با وجودیکه اشنائیت بااوبرای مردم ما چندان لزومی ندارد واثارش را کمتر کسانی می پسندند ومی فهمند واحساس میکند معهذا حداقل سه کتاب مستقل بسیار عمیق درست، زیبا ومحققانه وبیش از صداها مقاله وکنفرانس وبحث ومصاحبهٔ علمی وخواندنی وجود دارد.
اما دربارهٔ علی یک کتاب که بتوان ادعا کرد این بزرگمرد را لااقل برای دانشجویان ودانش اموزان وظیفه کتابخوان وروشنفکر بخوبی بشناساند یافت نمی شود.همه اش ستایش است ومدح وشعر.اما معلوم نیست که این کسی را که اینهمه می ستائیم کیست؟ چه می گوید؟ وچه کرده است؟این مردی که ایمان ملتی را در این قرنهای سخت ودشوار بخودش وقف کرده وملت ما سالهای فراوان محبت اورا بقیمت زندانها وشکنجه ها در دل خود مشتعل نگه داشته ونسل به نسل به بهای جان خود بدست ما سپرده ومردی که اینهمه از او تجلیل می شود واینهمه دلها برایش می تپد واین همه عشق نثارش می گردد کیست؟
چه قبل از هرشعر،هرستایش وهر تجلیل از علی وحتی قبل از محبت علی،معرفت علی است که نیاز ما وجامعه ما است،محبت بی معرفت ارزش ندارد،بت پرستیست،این گونه مدح ها ومحبتها در میان همه ملتها نسبت به معبودشان،پیغمبرشان،قهرمانانشان هست وهیچ ارزشی ندارد.معرفت است که باارزش است.
علی اگر یک رهبر است،یک امام وپیشوا است وهمچنین یک متقی اگاه به زمانست مکتب او روح یک جامعه است.اگر او نشان دهنده مقصد حیات وکمال انسان است دراشنائی مکتب اوواشنائی شخصیت اوست..........نه محبت تنها نسبت به کسی که نمی شناسیم،زیرا اگر محبت تنها بدون اشنائی ثمری میداشت،باید به نتایج بزرگ میرسیدیم،زیرا امکان ندارد جامعه ای وملتی علی رابشناسد ودرست بفهمد واز شکنجه وسخت ترین محرومیتهائی که جامعه های عقب مانده دارند رنج ببرد.
اگر می بینیم پیروعلی وکسی که برای علی اشک می ریزد وکسی که محبت علی در قلبش موج میزند سرنوشتش وسرنوشت جامعه اش دردناک باشد معلوم است که علی را نمی شناسد وتشیع را نمی فهمد........هرچند که ظاهرأ شیعه می باشد.
محبت به علی که خوب نمی شناسیمش برابر است با محبت دیگران نسبت به هر شخص دیگریست.
تشیعی که معلوم نیست اصول وایمانش چیست؟........هدف ومکتبش چیست؟...........سمت وسویش کدامست؟.......این علی واین مذهب از نظر تاثیرش روی بشر وجامعه وزندگی مساوی است با هر شخصیت وهر مذهب دیگر.
علی مجعول مساویست با هر انسان ویا هر قهرمان ملی دیگری که مجعول است،زیرا محبت بخودی خود نجات بخش نیست،بلکه معرفت وتاثیر کلام علی میباشد که در وجود تک تک شیعیانش مانند خون در رگها جریان داشته باشد.محبتی که معلول این معرفت نجانت بخش است وروح زندگی یک جامعه شیعیست.
شاید بعضی خیال کند که محبت علی موجب شفاعت در اخرت می گردد،اما بنظرم محبت توام با جهل برای اخرت بکار نخواهد امد.زیرا اخرت با همان قوانین معقول ومنطقی این دنیا ساخته شده،اخرت ساخته همان عقل واراده ای است که این جهان را ساخته وپرداخته است،همان طور که محبت زایدهٔ جهل ونادانی ثمری نخواهد داشت در ان دنیا نیز چنین خواهد بود.
ما همیشه پیروزی را در پیروزی می بینیم ومی شناسیم،اما علی درس بسیار بزرگی داده است وان پیروزی در شکست است.
چگونه یک امام،یک رهبر،یک قائم انسانی گاه با موفق شدن وپیروز شدن درس میدهد وگاه باپذیرفتن شکست،گاه با سخن میاموزد وگاه با سکوتش.
در مقاله ای که درباره حضرت امیر نوشته بودم اشاره کردم که نهج البلاغه بعد از قرآن بزرگترین کتاب ماست که انرا نه میخوانیم ونه میدانیم ونه میشناسیم،چنانچه قران را هم همینطور،از قران هم فقط ستایش میکنم میبوسیم وتبرک میدانیم البته بعضی وقتها هم برای گرفتن استخاره از ان استفاده میکنیم .
در ان مقاله نوشتم که نهج البلاغه به اقرار اغلب دانشمندان ومحققین جهان حتی معاصرغیر شیعی عرب زیباترین متن عرب میباشد.سخنانی که از نظر ادبی در اوج زیبائی واز نظر فکری بسیار ژرف واز نظر اخلاقی ممتاز وبی بدیع است که در ان معرفت وکمال انسانی به وضوع در ان یافت میشود.
مسئله ای که در اینجا لازم میدانم که مطرح کنم اینست که اغلب ما انسانها که اسمش را میزارم انسان نما دچار یک نوع عوام زدگی هستیم که در بعضی از مکتبها واندیشه های فکری ومذهبی رخنه کرده ودچارش شدیم.
فلسفه نیوتن هیچگاه دچار عوام زدگی ویا بهتر بگویم مورد هجوم هر اظهار نظرغیر منطقی از سوی افراد گوناگون قرار نمیگیرد زیرا موضوعی است که فقط عده ای متخصص فیزیک که به زبان او اشنائی دارند ونمی توانند مسخش کنند یا بخواهند تحریف ویا دستکاریش نمایند.
از این رو مکتبها وفلسفه ها همیشه از بیماری عوام زدگی بدور بوده ودر بین یک حد مشخص که در سطح درکوفهم ان است محصور میماند.اما نوع دیگری از مذاهب ومکتبهای علمی واجتماعی وجود دارد که بعلت انکه خطابشان به توده مردم است،بیماری عوام زدگی زود در ان رسوخ میکند.یکی از اثار این بیماری بد تلقی کردن مفهوم وحقیقت واقعی مکتب است.
عوام زدگی بیماریست که حقیقت یک فکر ویایک انسان را دگرگون میکند،در قالب فکر کوتاه خودش میریزد ورنگ سنتها وسلیقه ها وتربیتهای شخص خودش را به این مکتب تازه، به این مذهب تازه میزند وبکلی عوضش میکند.
یکی از مواردی که بعنوان نمونه برای فهمیدن بیماری عوام زدگی میتوان گفت تلقی است که انسانهای بزرگ وشخصیتهای برجسته ای که مذهب ما وجود دارند نیز میشود.ارزشهای واقعی یک انسان را درک نمیکنیم وهمیشه به دنبال حاشیه های ان هستیم تا اصل ودرون ان،بطور مثال نمیدانیم علی چرا بزرگ است، فقط میدانیم بزرگ است،میدانیم که عظمت دارد،میدانیمم که ازما خیلی عالیترومتعالی تر است،ستایشش میکنیم وبه او عشق میورزیم.
اما اینکه چرا بزرگ است.......؟چه بزرگیها وفضیلتهائی دارد؟........دلیل اینکه میگوئیم علی بزرگ است چیست؟علی چه کرده است که وقتی میگوئیم علی مرتضی است یعنی چه؟
اغلب ما نمیدانیم براساس ملاکی که خود علی ومکتب او میدهد او را تجلیل وارزیابی نمی کنیم،زیرا که اصولاً ملاکها را نمی شناسیم.
براساس سنت قدیمی خودمان وروحی که درجامعه مان نسل به نسل بما به ارث رسیده علی را...........ومکتبش را میشناسیم. تمام فضائل اورا در کرامات ومعجزات وکارهای خاراق العاده اش منحصر میکنیم وفقط بدنبال معجزات وکرامات میرویم.
مثلاً،در دوره شیرخوارگی علی،یک افعی وارد شهر میشود وبمردم حمله ور میشود،علی که درقنداق بوده ،دستهایش را در می اورد وافعی را میکشد! پس علی بزرگ است! چراکه در همان دوران شیرخوارگی مردم را از دست افعی نجات دهد.
من نمیخواهم بگویم چنین چیزی بوده یا نبوده است.
شما میگوئید علی امام ورهبر است،یعنی اگر جامعه ما دنبال علی برود جامعه ازاد ومتمدن ومترقی خواهد شد،واز مصیبتها وگرفتاریها خبری نخواهد بود،اما چگونه میشود از این چنین مردی که در کوچکی وتوی قنداق افعی را از وسط میدراند من پیروی کنم ونجات یابم؟چگونه ممکن است جامعه ما از کسی که چنین محیرالعقولی را انجام میدهد پیروی کند وبعد متمدن ومترقی شود؟چه جور؟...........من نمیدانم؟
برفرض که علی روزی یک مرتبه چنین معجزاتی کرده باشد،مهم اینجاست که من چگونه میتوانم او را بستایم وپیرو واقعیش باشم واز او استفاده ببرم تا جامعه ای پاک ودرست و روبه پیشرفتی را پیش ببرم.
بنابراین اگر بخواهیم اسلامی بیاند یشیم واگر بخواهیم درباره علی به عنوان یک مسلمان که درباره امامش حرف می زند حرف بزنیم وبطور خلاصه اگر یک بینش اسلامی بخواهد راجع به علی سخن بگوید خود به خود بدنبال فضائلی از علی که خواست انسان متعالی است میرود،انسانی که مسجود ملایک است واز ملایک مقربتر وبالاتر وبرتر است.
انسان متعالی است که میتواند انسان را نجات بخشد،وانسان متعالی .........علی است.
اما ارزشهای انسانی علی کدام است؟؟
انچه که تاکنون ـشاید انچنانکه باید‌ ـدرباره او طرح نشده مسئله تنهائی علی است،اصولأ انسان یک موجود تنهائیست،در تمام قصه ها،در تمام اساطیربزرگ،در تمام مذاهب بشری در طول تاریخ تنهائی انسان با انواع گوناگون وزبانهای مختلف بیان گشته است که همان غم نامه بشر است،تنهائی سخترین درد ورنج برای یک انسان میباشد.
این تنهائی چرا؟
اریک فروم میگوید: (تنهائی زایده عشق است وبیگانگی)) اری چنین میباشد!
کسی که به یک معبود، به یک معشوق عشق میورزد،با همه چهر های دیگر بیگانه میشود وجزدرارزوی او نیست.
خود به خود وقتی که او حضور ندارد.......تنها می ماند،کسی که با افراد واشیأ پیرامونش بیگانه است،متجانس نیست،وبا انها تفاهمی ندارد تنها میماند ،احساس تنهائی میکند.
انسان بمیزانی که بمرحله انسان بودن نزدیکتر میشود...احساس تنهائی بیشتری میکند.
میبینیم اشخاصی که عمیق ترند،اشخاصی که دارای روح برجسته تر وممتاز تر هستند از انچه که توده مردم هوس روزمره شان است ولذت عمومیشان،بیشتر رنج میبرند،ویا می بینیم کسانی را بمیزانی که روح در انها اوج می گیرد واندیشه تعالی پیدا میکند،از جامعه وزمان فاصله می گیرد ودر زمان تنها می ماند.
شرح حال نوابغ واساطیر را اگر بخوانیم میبینیم که یکی از صفات مشخص انها تنهائی وانزوایشان از دیگران است،کمتر اجتماعی بوده وکارهائی که دیگر افراد عامه لذت میپنداشتن،بلعکس انها اینچنین فکر نمی کردند واهل لذتهای دنیوی نبوده وغرق در تفکرات خاصه خویش بودند.اغلب به اتفاق اثار واندیشه های اینگونه افراد با گذشت زمان مهم وبا ارزش شناخته میشود و ایندگان قادر به درک و بهربرداری از دستاوردهای بعضا ً بزرگ وماندگار انها در طول تارخ بشریت میباشند.
روح به میزانی که تکامل میابد وبه ان انسان متعالی که قران از ان بنام قصه آدم یاد میکند میرسد تنها ترمیشود.
چه کسی تنها نیست؟
کسی که با همه ،یعنی در سطح همه هست،کسی که رنگ زمان بخود میگیرد.
رنگ همه را به خود میگیرد وبا همه ارتباط برقرار میکند واحساس خاصی نسبت به پدیده های اطراف خود ندارد.
این ادم احساس تنهائی واحساس مجهول بودن نمی کند،چرا که از جنس همگان است.
او در جمع است ومانند انها رفتار میکند مانند انها راه میرود،صحبت میکند ومانند انها میخورد ومیخوابد ومانند انها اززندگی استفاده وبهره میبرد.
احساس خلأ مربوط به روحیست که انچه در این جامعه وزمان ودر این ابتذال روزمرگی وجود دارد نمی تواند سیرش کند.
احساس تنهائی واحساس عشق در یک روح به میزانی که این روح رشد یافته وقویتر شده رنج اورتر میشود.
درد انسان،درد انسان متعالی،تنهائی وعشق واقعی اوست.
میبینیم در علی بهمان میزانی که میشناسیم،همان علی که می نالد ودائماً فریاد میزند وسکوتش درد اور است،سخنش درد اور است وهمان علی که عمری شمشیر زده وقدرت وشوکتش در جنگهایش زبان زد است وجامعه ای را با قدرت وجهادش پی ریخته وساخته است،در هنگامی که این نهضت پیروز گشته اودر میان جمع یارانش تنهاست وبعد می بینیم که نیمه شبهای خاموش، مدینه راترک میکند وسر درحلقوم چاه....مینالد وناله وفریادش را دردرون چاه دفع میکند.
انهمه یاران،انهمه همرزمان،انهمه نشست وبرخواست با اصحاب ویاران پیغمبرهیچکدام برای علی تفاهمی بوجود نمی اورد.
در سطح هیچ کدام از انها نیست،میخواهد دردش را بگوید،حرفش را بزند،اما او کجا وانها کجا،روح وفهم علی با انها از زمین تا اسمانها متفاوت است.گوش نیست،ولی نیست،تناجسی نیست،
دریثرب،یعنی شهری وجامعه ای که با دلاوریها واز خودگذشتگی های علی پی ریخته شده هیچ اشنائی نمی بیند ونیمه شب به نخلستانها میرود ودر دل تاریکی،هراسناک به اطراف نگاه می اندازد تا مبادا کسی در انجا باشد ومتوجه حضورش شود!!
رنج بزرگ انسان اینست که عظمت، منش وشخصیت او در قالب فکرهای کوتاه،در برابر نگاههای پست وپلید واحساس او در روحهای بسیار الوده وکج فهم قرار گیرد.
چنین روحی در چنان حالی همیشه هراسناک است که این نگاهها،این فهم ها واین روحها اورا ببینند،درحالی که ذهن جائل وسبک اندیششان قادر به درک چرائی ان نمی باشد.
بقول یکی از نویسندگان:((روزها شیر نمی نالد!))
در برابر نگاه روباهان،گرگان وشغالها ودیگر جانوران شیر نمی نالد،سکوت ووقار وعظمت خویش را بر سر شکنجه امیزترین دردها حفظ میکند.
اما،تنها.....در شبهاست که شیر میگرید وناله سر میدهد.
وباز برای اینکه ناله او بگوش هیچ فهم پلیدی وهیچ نگاه الوده ای نیالاید،سر در حلقوم چاه فرو میکند ومیگرید.
این گریه از چیست ؟؟؟
افسوس که گریه او یک معما برای همه است،زیرا حتی شیعیان او نمیدانند علی چرا میگرید
از اینکه خلافتش غصب شده؟
از اینکه فدک از دست رفته؟
از اینکه فلانی روی کار امده؟
از اینکه او از مقامش.....؟از اینکه......؟از......؟ واقعاً چندش اور است.
یک روح تنها در یک دنیائی که با ان بیگانست،در یک جامعه ای که دائماً در ان زندگی میکند،اما در سطح اسلام قبایلی دربین یارانش نتوانسته خودش را پائین بیاورد وبا ان بند وبستها وبا ان کششها وبا ان خودخواهی ها وبا ان سطح درکی که یاران پیغمبراز اسلام داشته اند نتوانسته خودش را منطبق کند،تنها مانده است ومینالد.
علی همانطور که فلسفه ها میگویند مینالد،بخاطر اینکه انسانست،وبخاطر اینکه تنهاست.
این حرفی که میزنم،هم مذاهب به ان معتقدند وهم مردی مانند (ساتر) که اصولاً به مذهب وخدائی معتقد نیست.اوانسان را یک بافته جدا، یک تافته جدا بافته میداند ومیگوید،همه موجودات یکجور ساخته شده اند،اول ماهیت انها ساخته شده وبعد وجودشان،بجز انسان که اول وجودش ساخته شده وبعد ماهیتش.
میبینیم ساتر هم که به خدا اعتقاد ندارد،معتقد است که انسان یک عنصر کاملاً ممتاز از عالم مادیست وبیگانه با ان ،انسان هرچه مرحله حیوانی ونیازهای غریزی که طبیعت بر اوتحمیل کرده دورتر میشود در طبیعت تنهاتر میشود......وگرسنه تر وتشنه تر،علی یک انسان مطلق است.
علی در طول تاریخ تنها انسانی است که در ابعاد مختلف وحتی متناقضی که در یک انسان جمع نمیشود قهرمان است.
هم مثل یک کارگر ساده،که با دست وپنجه اش وبازویش خاک را میکند ودر ان سرزمین سوزان بدون ابزار قنات می کند وهم مانند یک حکیم می اندیشد وهم مانند یک قهرمان شمشیر میزند وهم مانند یک عارف بزرگ عشق می ورزد.هم مانندیک معلم اخلاق،مطهر وسرمشق فضائل انسانی برای یک جامعه است.
در زبان فارسی ما هنوز نهج البلاغه ای که مردم بخوانند وجود ندارد.
تنهائی مگر چیست؟
از تئاتر نویسی مانند (برشت)حداقل پنج اثر فارسی بسیار خوب ترجمه شده میتوان نام برد،از نویسندگان معمولی همه جای دنیا اثار متعدد وفراوان به بهترین نثر وچاپ شده،اما هنوز پس از گذشت قرنها سخن علی بزبان فارسی ای که نسل ما بخواند وبفهمد وجود ندارد.
وهنوز ملتی مه تمام هستیش را در راه عشق علی نثار کرده از او کلمه ای وسخنی درست نمی شناسد.
این است که علی در میان پیروانش هم تنهاست.
این است که علی در اوج ستایشهائی که از او میشود مجعول مانده است.
درد علی دو گونه است:
یک درد ،دردیست که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش دارد،ودرد دیگر دردیست که اورا تنها در نیمه شبهای خاموش به دل نخلستانهای مدینه میکشانده وبناله در اورده است.
ما فقط بر دردی میگرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقش احساس میکند.اما این درد علی نیست،دردی که چنان روح بزرگی را بناله اورده است.تنهائی است،که ما انرا نمیشناسیم!!
باید این درد را بشناسیم،نه ان درد را...........
که علی درد شمشیر را احساس نمی کند وما نیز درد علی را احساس نمیکنیم
دکتر علی شریعتی
ای با روح من،از روز ازل یارترین.
کودک شعر مرا مهر تو غمخوارترین.
گر یکی هست سزاوار پرستش،به خدا
تو سزاوار ترینی،توسزاوارترینی!
عطر نام تو که در پردهٔ جان پیچیده ست،
سینه را ساخته از یاد تو سرشارترین.
ای تو روشنگر ایام مه الود عمر
بی تماشای تو،روز وشب من تارترین.
در گذرگاه نگاه تو گرفتارانند
می توان با دل تو گرفتارترین.
می توان با دل تو حرف غمی گفت وشنید
گر بود چون دل من راز نگهدارترین!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر