۱۳۹۰ اردیبهشت ۶, سهشنبه
۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه
مردان زنان
مرد عاشق فقط نظر باز است و به جز از غبغب به بالای معشوق به چیزی نظر ندارد. و زن معشوق نه فقط از جسم بلکه از هر گونه هویت فردی نیز محروم است. تازه این زن خیالی چهرهای ستمگر و دستی خونریز دارد و افراسیاب وار کمر به قتل عاشق سیاوش خویش میبندد:
شاه ترکان سخن مدعیان میشنود شرمی از مظلمه خون سیاوشش باد
در واقعیت مرد ستمگر است و زن ستم کش ولی در خیال نقشها عوض میشوند تا این گفته روانشناسان ثابت شود که دیگر آزاری آن روی سکه خودآزاری است. با ظهور ادبیات نو زن رخی مینماید و پرده تا حدی از عشق روحانی مولوی و معشوقه خیالی حافظ برداشته میشود. نیما در منظومه «افسانه» به تصویر پردازی عشقی واقعی و زمینی مینشیند: عشقی که هویتی مشخص دارد و متعلق به فرد و محیط طبیعی و اجتماعی معینی است.
چوپان زادهای در عشق شکست خورده در درههای دیلمان نشسته و همچنان که از درخت امرود و مرغ کاکلی و گرگی که دزدیده از پس سنگی نظر میکند یاد مینماید، با دل عاشق پیشه خود یعنی افسانه در گفت و گوست.
نیما از زبان او می گوید:
حافظا این چه کید و دروغیست
کز زبان می و جام و ساقیست
نالی ار تا ابد باورم نیست
که بر آن عشق بازی که باقیست
من بر آن عاشقم که رونده است
برگسترده همین مفهوم نوین از عشق است که به شعرهای عاشقانه احمد شاملو میرسیم. من با الهام از یادداشتی که شاعر خود بر چاپ پنجم هوای تازه در سال ۱۳۵۵ نوشته، شعرهای عاشقانه او را به دو دوره رکسانا و آیدا تقسیم میکنم.
رکسانا یا روشنک نام دختر نجیب زادهای سغدی است که اسکندر مقدونی او را به زنی خود در آورد. شاملو علاوه بر اینکه در سال ۱۳۲۹ شعر بلندی به همین نام سروده، در برخی از شعرهای تازه نیز رکسانا به نام یا بی نام یاد میکند. او خود مینویسد: رکسانا، با مفهوم روشن و روشنایی که در پس آن نهان بود، نام زنی فرضی شد که عشقش نور و رهایی و امید است. زنی که میبایست دوازده سالی بگذرد تا در آن آیدا در آینه شکل بگیرد و واقعیت پیدا کند. چهرهای که در آن هنگام هدفی مه آلود است، گریزان و دیر به دست و یا یکسره سیمرغ و کیمیا. و همین تصور مایوس و سرخورده است که شعری به همین نام را میسازد، یاس از دست یافتن به این چنین هم نفسی.
شاه ترکان سخن مدعیان میشنود شرمی از مظلمه خون سیاوشش باد
در واقعیت مرد ستمگر است و زن ستم کش ولی در خیال نقشها عوض میشوند تا این گفته روانشناسان ثابت شود که دیگر آزاری آن روی سکه خودآزاری است. با ظهور ادبیات نو زن رخی مینماید و پرده تا حدی از عشق روحانی مولوی و معشوقه خیالی حافظ برداشته میشود. نیما در منظومه «افسانه» به تصویر پردازی عشقی واقعی و زمینی مینشیند: عشقی که هویتی مشخص دارد و متعلق به فرد و محیط طبیعی و اجتماعی معینی است.
چوپان زادهای در عشق شکست خورده در درههای دیلمان نشسته و همچنان که از درخت امرود و مرغ کاکلی و گرگی که دزدیده از پس سنگی نظر میکند یاد مینماید، با دل عاشق پیشه خود یعنی افسانه در گفت و گوست.
نیما از زبان او می گوید:
حافظا این چه کید و دروغیست
کز زبان می و جام و ساقیست
نالی ار تا ابد باورم نیست
که بر آن عشق بازی که باقیست
من بر آن عاشقم که رونده است
برگسترده همین مفهوم نوین از عشق است که به شعرهای عاشقانه احمد شاملو میرسیم. من با الهام از یادداشتی که شاعر خود بر چاپ پنجم هوای تازه در سال ۱۳۵۵ نوشته، شعرهای عاشقانه او را به دو دوره رکسانا و آیدا تقسیم میکنم.
رکسانا یا روشنک نام دختر نجیب زادهای سغدی است که اسکندر مقدونی او را به زنی خود در آورد. شاملو علاوه بر اینکه در سال ۱۳۲۹ شعر بلندی به همین نام سروده، در برخی از شعرهای تازه نیز رکسانا به نام یا بی نام یاد میکند. او خود مینویسد: رکسانا، با مفهوم روشن و روشنایی که در پس آن نهان بود، نام زنی فرضی شد که عشقش نور و رهایی و امید است. زنی که میبایست دوازده سالی بگذرد تا در آن آیدا در آینه شکل بگیرد و واقعیت پیدا کند. چهرهای که در آن هنگام هدفی مه آلود است، گریزان و دیر به دست و یا یکسره سیمرغ و کیمیا. و همین تصور مایوس و سرخورده است که شعری به همین نام را میسازد، یاس از دست یافتن به این چنین هم نفسی.
اشتراک در:
پستها (Atom)